آرشیو شعر - دریچه ای متفاوت در دنیای وب |
||
...
|
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاستغمم دریا دلم تنهاست نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/4/9
ای قلم از قدرتی غالب بگو از علی ابن ابی طالب بگو این حقیقت از ازل باشد عجیب هرکه می باشد علی ، باشد غریب رنج از دست خوارج بس کشید تیغ بر روی علی ناکس کشید کربلا را روبرو داریم ما استخوانی در گلو داریم ما جنگ شد ، پروانه گشته ، سوختیم از خمینی درس عشق آموختیم بعد از آن پیر جمارانی خود با چراغ چشم بارانی خود راه حق را جملگی در یافتیم حضرت سید علی را یافتیم بیعتی کردیم کاین عین ولاست حضرت سید علی روح خداست دل به فرمان ولی داریم ما گوش بر امر علی داریم ما ای خوارج که ز مولا خسته اید یادتان رفته است پیمان بسته اید غم برای نان و عنوان می خورید رنج آب و غصه نان می خورید مثل شیطان مهره چینی می کنید انقلاب ضد دینی می کنید با تسامح ها تجاهل می کنید پای ارزشها تساهل می کنید حمله بر فقه و ولایت ، حذف دین طرح شیطان بزرگ است است یقین سامریها با قلم بت ساختند فتنه در دامان دین انداختند حرفی از اعماق ایمان می زنم با لب و حلق شهیدان می زنم از چه از کف داده ید آن سوز خود حرف و فعل و باور دیروز خود راه شرق و غرب را چون یافتید از امام خویش رو برتافتید روح ایمان را ، حقیقت چون ولی است شارح اسلام من سید علی است بیش از ایوب و هم از یوسف فزون در دل مولا علی درد است و خون رنج شعرم انشعاب زخم اوست خون دل خوردن به عالم ، سهم اوست دست اگر اندازد به سوی ذوالفقار امتی دارد سراسر سربدار عاشقان از درد دین غوغا کنید هان مبادا پشت بر مولا کنید یاد می آرید که آن میدان مین بچه های جبهه در فتح المبین عاقبت برخورد افتد اتفاق جنگ مرصاد است پایان نفاق ختم حرفم این و باقی والسلام بچه های جبهه ، فرزند امام نایب مهدی ، ولی داریم و بس در جهان سید علی داریم و بس نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/4/9
ای قلم از قدرتی غالب بگو از علی ابن ابی طالب بگو این حقیقت از ازل باشد عجیب هرکه می باشد علی ، باشد غریب رنج از دست خوارج بس کشید تیغ بر روی علی ناکس کشید کربلا را روبرو داریم ما استخوانی در گلو داریم ما جنگ شد ، پروانه گشته ، سوختیم از خمینی درس عشق آموختیم بعد از آن پیر جمارانی خود با چراغ چشم بارانی خود راه حق را جملگی در یافتیم حضرت سید علی را یافتیم بیعتی کردیم کاین عین ولاست حضرت سید علی روح خداست دل به فرمان ولی داریم ما گوش بر امر علی داریم ما ای خوارج که ز مولا خسته اید یادتان رفته است پیمان بسته اید غم برای نان و عنوان می خورید رنج آب و غصه نان می خورید مثل شیطان مهره چینی می کنید انقلاب ضد دینی می کنید با تسامح ها تجاهل می کنید پای ارزشها تساهل می کنید حمله بر فقه و ولایت ، حذف دین طرح شیطان بزرگ است است یقین سامریها با قلم بت ساختند فتنه در دامان دین انداختند حرفی از اعماق ایمان می زنم با لب و حلق شهیدان می زنم از چه از کف داده ید آن سوز خود حرف و فعل و باور دیروز خود راه شرق و غرب را چون یافتید از امام خویش رو برتافتید روح ایمان را ، حقیقت چون ولی است شارح اسلام من سید علی است بیش از ایوب و هم از یوسف فزون در دل مولا علی درد است و خون رنج شعرم انشعاب زخم اوست خون دل خوردن به عالم ، سهم اوست دست اگر اندازد به سوی ذوالفقار امتی دارد سراسر سربدار عاشقان از درد دین غوغا کنید هان مبادا پشت بر مولا کنید یاد می آرید که آن میدان مین بچه های جبهه در فتح المبین عاقبت برخورد افتد اتفاق جنگ مرصاد است پایان نفاق ختم حرفم این و باقی والسلام بچه های جبهه ، فرزند امام نایب مهدی ، ولی داریم و بس در جهان سید علی داریم و بس
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/2/21
عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختنها از درون، عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن ، عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل ، عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را ، عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر، عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی آماج خطر، عشق یعنی تو بران از خود مرا ، عشق یعنی باز می خوانم تو را ، عشق یعنی بگذری از آبرو ، عشق یعنی کلبه های آرزو، عشق یعنی با تو گشتن هم کلام، عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ، عشق یعنی دل سپردن تا ابد ، عشق یعنی سروهای سر بلند ، عشق یعنی خارها هم گل کنند، عشق یعنی تو بسوزانی مرا ، عشق یعنی سایه بانم من تو را ، عشق یعنی بشکنی قلب مرا ، عشق یعنی می پرستم من تو را، عشق یعنی آن نخستین حرفها ، عشق یعنی در میان برفها، عشق یعنی یاد آن روز نخست ، عشق یعنی هر چه در آن یاد توست، عشق یعنی تک درختی در کویر ، عشق یعنی عاشقانی سر به زیر، عشق یعنی بگذری از هفت خان ، عشق یعنی آرش و تیر و کمان .... نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/2/20
روی آن شیشه تبدار تو را ها کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87/4/11
به چه می خندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز ؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟ به چه می خندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه می خندی تو؟ به دل ساده من می خندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است بخند. نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 86/10/27
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ... با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ... تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ... عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ... راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش ... عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن ... در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید گفتمش از غربت ومظلومی و محنت بکش ... فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم ... گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ... عکس مهدی راکشید و به چه بس زیبا کشید گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین.. گفت این یک را بباید خالق یکتا کشی نوشته شده در تاریخ یکشنبه 86/7/1
دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو سپند وار زکف داده ام عنان بى تو ز تلخ کامى دوران نشد دلم فارغ زجام عشق لبى تر نکرد، جان بى تو چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلى پر است سینه ام از اندوه گران بى تو نسیم صبح نمى آورد ترانه شوق سر بهار ندارند بلبلان بى تو لب از حکایت شب هاى تار مى بندم اگر امان دهدم چشم خون فشان بى تو چو شمع کُشته ندارم شراره اى به زبان نمى زند سخنم آتشى به جان بى تو ز بى دلى و خموشى چو نقش تصویرم نمى گشایدم از بى خودى زبان بى تو عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم چو یادم آید از آن شکرین دهان بى تو
گزاره غم دل را مگر کنم چو امین جدا ز خلق به محراب جمکران بى تو |
بازدید دیروز: 12 کل بازدیدها: 930430 |
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |