چرا عاشق نباشم
من که می دانم عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموش من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چی بی رحم و شتابان می رسد
""پس چرا ،پس چرا عاشق نباشم""
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که می دانم اجل ناخوانده و بی دادگر
سرزده می آیدو راه فراری نیست نیست
""پس چرا، پس چرا عاشق نباشم""
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
""پس چرا، پس چرا عاشق نباشم""