حجت الاسلام خسروپناه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِینَ، یخَُدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ، فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُونَ، وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ، أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَاکِن لَّا یَشْعُرُونَ، و گروهى از مردم (یعنى منافقان) گویند: ما ایمان آوردهایم به خدا و به روز قیامت، و حال آنکه ایمان نیاوردهاند.، مىخواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را نمىدانند.، در دلهاى ایشان بیمارى (جهل و عناد) است، خدا بر بیمارى آنها بیفزاید، و براى ایشان است عذابى دردناک، به سبب آنکه پیوسته دروغ مىگفتند.، و چون آنان را گویند که فساد در زمین نکنید، گویند: تنها ما کار به صلاح کنیم.، آگاه باشید آنها خود مفسدند ولى نمىدانند.
مردم عزیز و هوشیار ایران اسلامی
بار دیگر، نفاق مدرن و پنهان آشکار شد و دوباره مدعیان دروغین به صحنه آمدند. اهل حقیقت همچون گذشته، دروغهای منافقان کور دل را میشناسد و فریب نمیخورد، منافقانی که روزی از خرقه و خرابات دم میزدند و در وقت پنهانی به کار دیگری رو میآورند کسانی که از فضیلت و اخلاق سخن میگویند، ولی خود فراموش کنندگان فضیلتند. منافقان، برادران و سربازان شیطانند و تمام تلاششان، خدعه و نیرنگ است، قلب آنها، دارای مرض، ریب و تحریف است و به همین دلیل است که فساد را به جای صلاح، رذیلت را به نام فضیلت، ظلم را به عنوان عدالت، ذلّت را در قالب عزّت، کذب را به اسم حقیقت، سکولاریسم را به نام شریعت و دیانت و لیبرالیسم را به نام اسلام جا میزنند. مردم عزیز و انقلابی ایران اسلامی، توطئه منافقانه مدرن و فتنه پیچیده معاصر را به خوبی درک میکنند و فریب نمیخورند و دست از حمایت رهبری بر نمی¬دارند و توطئهگران را همراهی نمیکنند.
دانشگاهیان و دانشجویان عزیز
نقشه و خدعه جدید منافقان برای زوال دین و دیانت نبوی و اسلام محمدی(ص)، تضعیف حکومت ولایی از طریق بحران سال تحصیلی جدید 88-89 است که با تحصن دانشگاهیان، نظام اسلامی به نظام سکولار غربی کشیده شود. امروزه، فتحعلی آخوندزادهها، یوسفخان مستشارالدولهها، حسینخان قزوینیها، ملکمخان ناظمالدولهها، طالبوفها، آقا خان کرمانیها، محمدعلی فروغیها و تقیزادهها به بهانه آزادی و حریت و مقابله با استبداد، درصدد احیای استعمار مدرن آمریکایی و استبداد کهنه رضاخانیاند. البته اساتید و دانشجویان و به تعبیر مقام معظم رهبری، فرماندهان و افسران جنگ نرم هوشیارند؛ به همین دلیل، به توصیههای انتخاباتی این چهرههای نفاق که با بیانیههای خود در برابر عدالت و ارزشهای اسلامی ایستادند، گوش نداده و نمیدهند. هفته جاری، یکی دیگر از بیانیههای نفاق یعنی: بیانیه یا بهتر بگویم، توهیننامه آقای سروش به مقام معظم رهبری است که در سایتها منتشر شد و نگارنده را وا داشت تا از باب تکلیف به تحلیل و نقد آن بپردازد.
آقای سروش
بنا به آنچه به نام تو در سایتهای اینترنتی منتشر شد که به احتمال قوی و به دلیل نداشتن تکذیبیه از سوی شما و شناختی که از شما دارم، مستند است، از قحطی سال فضیلت و عدالت شکایت کردی و از ذلت و نکبت استبداد دینی شاد گشتی؛ البته ما هم از بیفضیلتی و بیعدالتی رنج میبریم، ما هم با استبداد دینی مخالفیم و از ذلت آن خوشحال؛ از بیفضیلتیها، از بیادبیهای تو به ارزشهای دینی و مقدسات اسلامی دردناکیم و از اینکه عدالت بر رفتارهای رذلتبار تو حکم نمیکند، ناراحتیم. بارها متفکران حوزه و دانشگاه به تو گفتند که استبداد دینی همچون هر استبداد دیگری نامیمون و ناپسند است و با مردمسالاری دینی و تئوری ولایت فقیه متفاوت است. تو بارها و در سالهای قبل، اینگونه سخنها را گفتی و به تو جواب دادند که ولایت مطلقه فقیه با استبداد دینی تفاوت دارد و بارها امام راحل به لیبرالهایی مثل شما پاسخ داد که گرفتار مغالطه مفاهیم غربی و اسلامی نشوید؛ حکومت مطلقه در غرب، به معنای استبداد است، ولی ولایت مطلقه اسلامی به معنای اجرای تمام احکام الهی برای همه مردم در حد وسع و توان است. حاکم اسلامی بنابر نصوص دینی، عهدهدار کشف احکام اجتماعی اسلامی و مدیریت کلان اجرایی آنها است و حاکم مستبد، خود واضع قوانین به نفع فرد یا گروه خاصی است. جناب سروش، چرا به مطالعه کتابهای اسلامی و فقهی و کلامی نمیپردازی تا با مفاهیم اسلامی آشنا شوی یا اینکه این حقایق را میدانی و برای دفاع از لیبرالیسم آمریکایی، حکومت ولایی را به استبداد دینی متهم میسازید. آیا برخورد حکومت با افراد اغتشاشگر و بحرانزا در جامعه، استبداد دینی است؟ شاید آقای سروش میخواهد معنای آزادی و دموکراسی را با آنارشیسم مترادف بگیرد! آیا برخوردهای امنیتی را که غربیان با مخالفانشان انجام میدهند، نیز استبداد میدانی؟ چرا برای رضای خدا که شده یکبار که شده، دل مبارک شما از ظلم فرانسویان بر ضد زنان محجبه و قتل زن بیگناه مسلمان و ستم آمریکاییها بر ضد تبعیض نژادی و جنایتهای صهیونیستها بر ضد فلسطینیان رنجور نمیشود؟
آقای سروش
میدانی مشکل شما چیست؟ درد شما چیست؟ من به شما میگویم: مشکل شما نه تئوری ولایت فقیه و نه حاکمیت دینی مقام معظم رهبری است که بارها به شخص و جایگاه وی توهین کردی و نظام اسلامی و معظمله، با سعه صدر، تو را تحمل کرده و آزاد گذاشتند و تو هم، همیشه این آزادی را استبداد معرفی کردی، درد شما حتی قربانیان و زندانیان حادثه اخیر نیست! مخالفت شما با شریعت و دیانت نبوی و رسالت خاتم(ص) است. مخالفت شما با تحقق و اجرای احکام الهی است؛ به همین جهت، حکومت و مردم سالاری دینی را استبداد دینی خواندید؛ البته از مثل حاج فرج دباغی که سالهاست کوس ضد نبوت و امامت میزند و با تئوری بسط تجربه نبوی به انکار وحی الهی میپردازد و آن را تجربه شخصی پیامبری میداند و متأثر از عوامل اجتماعی و روانی و فرهنگ زمانه معرفی میکند و خطای فراوان به آن نسبت میدهد؛ چنین مخالفتی بعید نیست. سروشی که حجیت کلام امام معصوم را نمیپذیرد و برای اینکه با دولت وقت مقابله کند، ارزشهای مهدوی را طعن میزند، توهین به ولایت دینی رهبر فرزانه، بسیار سهل و آسان است. چگونه میتوان انتظار داشت که سروش با نسبی خواندن معرفت دینی در نگاشته قبض و بسط تئوریک شریعت و نسبی خواندن حقیقت وحی و دین در بسط تجربه نبوی و طرح صراطهای مستقیم و دفاع از مکتب لیبرال در عرصه فرهنگ و اقتصاد و سیاست، مدافع حکومت دینی باشد. پس سروش غربزده و همراه با تئوریسینهای پنتاگون و سیاه و دارای پارادایم نسبیگرا، باید با هر وسیلهای که شده با اجرای قوانین جزایی مخالفت کند و باید منافقانه، از اغتشاشگران، حمایت نماید و البته و صد البته او باید برای حادثهجویان، اشک تمساح بریزد. چگونه کسی که خود را به غفلت میزند، حقیقت دینی را انکار نکند؟ مگر همیشه اهل حقیقت در طول تاریخ با غافلان و منافقان روبرو نبودند؛ اینک نیز همه سنت تاریخی تکرار شده است. به تعبیر مولوی در دفتر اول، ستون حنانه از هجر رسول نالید، وقتی که مسندش را تغییر داد و بر فراز منبر رفت. ستون چوبی و جمادی آنقدر شعور داشت که حاضر نشد نخل پر میوهای شود و حیات ابدی و اخروی را به حیات کوتاه مدت دنیوی ترجیح داد. آقای سروش چرا همچون چوب درختی به فکر آخرت خود نیستی؟!
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش بشنو اى غافل کم از چوبى مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمین تا چو مردم حشر گردد یوم دین
تا بدانى هر که را یزدان بخواند از همه کار جهان بىکار ماند
هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آن جا و بیرون شد ز کار
آن که او را نبود از اسرار داد کى کند تصدیق او نالهى جماد
گوید آرى نه ز دل بهر وفاق تا نگویندش که هست اهل نفاق
آقای سروش
تو که بر نسبیگرایی معرفی اصرار میورزی و بر اساس آن، به دامن پلورالیسم معرفتی و اخلاقی و فرهنگی و دینی پناه بردهایی، از چه عدالت و فضیلت و اخلاقی دم میزنی؟ آیا با نفی معیار معرفت و اخلاق، جایی برای فضیلت و کشف آن از رذیلت میماند؟ چرا گاهی در طرح تحلیلهای سیاسی و اظهار نظر در باره حوادث اجتماعی، آنقدر عجولانه وارد میشوی که مبانی خود را نیز از یاد میبری؟ من گاهی با خود میگفتم چرا سروش، این همه مطالب از غربیان را بدون استناد به منابع و تئوریسینهای غربی، به نام خود ارایه و به مخاطبان عرضه میکند؟ ولی به یادم میآمد که ایشان به نسبیت اخلاق قایل است و نسبیگرا هر کار غیر اخلاقی را میتواند اخلاقی بداند. شاید شعار فضیلت و عدالت و اخلاق او در این بیانیه، معنای نسبیگرایانه داشته باشد که در این صورت، بر عدالت و فضیلت و اخلاق نسبیگرای او، اُف باد.
آقای سروش
چرا با اولیای الهی، با اهل معرفت، با مراجع و رهبران دینی که قرنهاست دینداری و هدایت مردم توسط توقیع حضرت ولیعصر(عج) به دست آنها سپرده شده، با بیادبی و غیر اخلاقی معامله میکنی؟ مگر نشنیدی که مولای ما امام زمان(عج) در توقیع شریف فرمود: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله؟ چرا به ولی امر مسلمین که حجت خدا بر مردم است و مورد تأیید خبرگان مجتهد و مراجع تقلید و علمای حوزههای علمیه است و سالهاست مملکت اسلامی را از توطئههای فرهنگی و نظامی حفظ کرده و برای رضای خدا، شب و روزش در خدمت خلق خداست، فضیلت ستیزی میکنی؟ ای دغدغهمند اخلاق و فضیلت، معنای مفاهیم ارزشی این است؟ تا کی به این بیحرمتیها میخواهی ادامه دهید؟ تا کی هتک حرمت به اولیای الهی؟ آقای سروش این تذهبون؟ زمانی آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی به نقد دیدگاههای شما پرداخت، با هتک حرمت و توهین جواب دادی؟ آیتاللهالعظمی سبحانی، پاسخ عالمانه به دیدگاه وحیستیزانه شما داد، با بیادبی برخورد کردی، به گونهایی که معظم له، ادامه گفتگو را بیفایده دانست. مدافع اخلاق و فضیلت، چرا نقدهای متفکر معاصر، علامه آیتالله جوادی آملی بر قبض و بسط را نتوانستی تحمل کنی و غیرعالمانه و غیراخلاقی بدان پاسخ دادی؟ چرا با وجود نقدهای شفاهی و کتبی استاد فرزانه و حکیم متأله آیت الله مصباح به جای شرکت در مناظره حضوری، معرکهگیری کردی؟ تو که از آزادی بیان دم میزنی آیا توهین و هتک حرمت به عالمان و فرهنگیان کشور روا و اخلاقی و فضیلت محور است؟ البته برخوردهای تو در این سالهای اخیر با بزرگان دیگری همچون ملاصدرا و علامه طباطبایی و استاد مطهری نیز فضیلتمحور نبوده است، حال تحمل نظام به مرحلهای رسیده که با تمام جسارت، به رهبر فرزانه هتاکی میکنی و به بهانه دموکراسی، حرمت آزادی میشکنی؟ البته در گذشته نسبت به حریم وی بیادبیها فراوان داشتی و دوستان و شیفتگان او، بی حرمتیهای تو را چون خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردند؟ جناب سروش، رهبری همیشه از افکار امثال شماهای غربزده و باخته و بازنده، روزهای تلخ و سختی را میگذراند، رهبری همچون جد بزرگوارش پیامبر اعظم(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، گرفتار آزار و اذیتهای جریانهای فکری و فرهنگی منحرف بوده است، جالب است بدانی رهبری همیشه از آزادی و آزاد اندیشی و نهضت نرم افزاری حمایت کرده ولی شما و دوستانتان از ترس رسوایی علمی در میان نخبگان حاضر به گفتگو و نقد و مناظره نشدید، آیا یک بار توانستید به این سؤال پاسخ دهید و نخبگان را قانع کنید؟ آیا قانون در کشورهای غربی همچون انگلستان و آمریکا و آلمان و فرانسه که مقصد و ملجأ و معبد فکری شماست، اجازه توهین و هتاکی به عالیترین مقاماتشان را میدهد؟ آیا دموکراسی لیبرال و نئولیبرالیسم که از آن دفاع میکنی، اجازه بیحرمتی به مقدسات یک کشور را به تو میدهد؟ تو با کدام قانون دنیا و حقوق بشر اینگونه هتک حرمت میکنی؟ تو که در مؤسسه امام رضا(ع) در سال 68 و 69، تحمل نقدهای برخی شرکت کنندهها را نداشتی و آنها را از طریق مدیریت مؤسسه هشدار و تهدید میکردی، چگونه از فضیلت و آزادی دم میزنی؟ آیا میدانی با گرفتن هویت اسلامی و ایرانی از نسل جوان چه تبعات فرهنگی و تاریخی به وجود میآید؟ چه میکنی آقای سروش؟ به خود بیا! نعمت عمر و استعداد الهی را کفران نکن! توهینهای شما به بزرگان علم و فرهنگ و دین، مرا به یاد سخن ملای رومی در مثنوی میاندازد که میگوید:
ترک عیسى کرده خر پروردهاى لاجرم چون خر برون پردهاى
طالع عیسى است علم و معرفت طالع خر نیست اى تو خر صفت
رحم بر عیسى کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود سرور مکن
طبع را هل تا بگرید زار زار تو از او بستان و وام جان گزار
سالها خربنده بودى بس بود ز انکه خربنده ز خر واپس بود
ز اخروهن مرادش نفس تست کاو به آخر باید و عقلت نخست
هم مزاج خر شده ست این عقل پست فکرش این که چون علف آرم بدست
چونى اى عیسى ز دیدار جهود چونى اى یوسف ز مکار حسود
خلق را مىراند از وى آن جوان تا علاجش را نبینند آن کسان
سر به گوشش برد همچون رازگو پس نهاد آن چیز بر بینى او
کاو به کف سرگین سگ ساییده بود داروى مغز پلید آن دیده بود
ساعتى شد مرد جنبیدن گرفت خلق گفتند این فسونى بد شگفت
کاین بخواند افسون به گوش او دمید مرده بود افسون به فریادش رسید
جنبش اهل فساد آن سو بود که ز ناز و غمزه و ابرو بود
هر که را مشک نصیحت سود نیست لاجرم با بوى بد خو کردنى است
مشرکان را ز آن نجس خواندهست حق کاندرون پشک زادند از سبق
کرم کاو زادهست در سرگین ابد مىنگرداند به عنبر خوى خود
آقای سروش
کلام آخرم این است که تو با چه مدرکی از خیانت و تقلب انتخاباتی دم میزنی؟ تو با چه دلیلی از تجاوز به زندانیان سخن میرانی؟ آیا اگر محکمه عدلی بر پا شود با قاضیانی که خود میپذیری، میتوانی این همه ادعای کذب و دروغین را اثبات کنی؟ آیا برخورد قوه قضائیه با این همه تهمتها و بیحرمتیها و رفتارهای قانون شکن تو، باز نافی آزادی است؟ آیا آزادی بیان در گفتمان تو، هرج و مرج گفتاری و نفی اخلاق و منطق است که هر چه قلب تاریک و مریضت گفت، بر زبان زهرآلودت جاری میکنی؟ باز یادم رفت که تو با مبنای نسبیگرایی معرفتی، نه منطقی را میپذیری و نه اخلاق معیارمندی را! آقای سروش همه میدانند که تو در انتخابات، نیرنگ سبز را همراهی نکردی و رهبران آن را خشونتطلب خواندی و از طایفه changeحمایت کردی، حال چه شده است که همچون برخی عناصر تاریخی، پیراهن عثمان میگیری و علی را متهم میکنی؟! چقدر برای اهدافت از آب گل آلود بهره میبری؟ وای از این نفاق مدرن! وای از این دروغهای رنگین! وای از این فتنههای آخرالزمان! سروش خود هم میدانی که حنایت دیگر رنگی ندارد و حتا دوستانت در حلقه کیان نیز در انتخابات به فتوایت عمل نکردند و آرای کاندیدای تو از مرز آرای باطله نیز تنزل کرد! آقای سروش، بخت تو برگشته است نه نظام مقدس اسلامی که درخت آن با خون شهدا روییده است؛ بخت کسی که وحی و نبوت و امامت و مهدویت را انکار میکند، رخت بر بسته است؛ بخت کسی که جمع کثیری از نسل جوان را به گمراهی کشاند و آنها را به ترک عبادات و اطاعت الهی و گرایش به کفر سوق داد، برگشته است؛ اما آقای سروش هنوز یک قدم دیگر مانده است تا خدا را هم از مردم بگیری، مرحبا به تو که اینگونه مقتدرانه در اعتقاد و دینستیزی توانمندی، مرحبا به شیطان که چه جنودی را میپروراند و به چه سربازانی افتخار میکند ولی به تعبیر قرآن: "به آنان گویند: آنچه را مىپرستیدید، کجایند؟ [معبودانى را] به جاى خدا؟! آیا شما را [براى رهایى از آتش] یارى مىدهند؟ یا از خود مىتوانند دفع عذاب کنند؟، پس آن بتها و گمراهان [که آنها را مىپرستیدند] به رو در آتش افروخته افکنده مىشوند، با همه سپاهیان ابلیس، در حالى که در آن [آتش افروخته] با هم ستیز و نزاع مىکنند [و به بتان] مىگویند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکارى بودیم " آقای سروش، خیلیها در طول تاریخ خواستند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند در حالى که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند. "یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون "
عاقلان را یک اشارت بس بود عاشقان را تشنگی ز آن کی رود
میکند تکرار گفتن بیملال کی ز اشارات بس کند حوت از زلال
منبع: رسا