همانطور که همه ما می دانیم، نمی توانیم بدون اینکه اول خودمان را دوست داشته باشیم، کس دیگری را دوست بداریم. آیا می دانستید که عشق، یک انتخاب است؟ ما انتخاب می کنیم که دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم. به همین سادگی. اما من فکر میکنم که انتخاب “دوست نداشتن”، خودِ واقعی ما نیست. این خودِ دوست نداشتن در عصبانیت، قضاوت، خشم، کینه و همه آن چیزهایی که اجازه می دهیم در دوست داشتن ما دخالت کنند، غرق شده است. آسیب ها و زخم هایی که قبلاً خورده ایم را فراموش نمی کنیم. این زخم ها هستند که تعیین می کنند که باشیم و نسبت به افراد پیرامونمان چطور واکنش نشان دهیم. اختیار یک الکلی دست مشروب است و اختیار فرد زخم خورده دستِ کینه.
همسرم همیشه به من می گفت، “من تو رو دوست دارم ولی آن بیماری را دوست ندارم.” منظور او این بود که من را به خاطر آنچه که هستم دوست دارد نه آن فرد الکلی درونم. فرد الکلی درون من هم نمی توانست کسی را دوست داشته باشد. من آدمی خودخواه و سرد بودم. آنقدر غرق در اعتیاد درون خود بود که نمی توانستم هیچ محبتی به همسرم نشان دهم. افکارم تاحدی خراب بود که فکر می کردم این اوست که باید خودش را بیشتر وقف من کند.
اینگونه است که اجازه می دهیم احساسات و افکارمان، دوستداشتن ها و عشقمان را کنترل کنند. کسی که احساساتش او را کنترل می کند نمی تواند کس دیگری را دوست داشته باشد. متاسفانه، خیلی از ما نمی توانیم به خاطر احساسات منفیمان، کسی را به درستی دوست داشته باشیم. به خاطر همین است که می گویم کنترل اینکه چه چیز وارد قلبمان و مغزمان می شود خیلی مهم است.
در ازدواج هم خیلی از ما نمی توانیم به طرفمان عشق بدهیم تا زمانیکه می فهمیم این راهی که انتخاب کرده ایم تنها راه ممکن و بهترین راه نیست. احساسات باعث می شود چیزهایی در همسرمان ببینیم که موجب می شود به موشکافی او بپردازیم. اما موشکافی کردن احساسات و تجربه های همسر هیچ کمکی به این فرایند عشق ورزی نمی کند. اکثر زوج ها وقتی ادعا می کنند که همدیگر را دوست دارند، این دوست داشتن آن چیزی است که تصور می کنند، نه واقعیت. اینها عشق های دروغی و خودِ دروغی آنهاست. واقعی نیست.
ادامه مطلب...