سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرشیو شعر - دریچه ای متفاوت در دنیای وب
...
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/12/17

غریب ...

هـوای عـید بسر ، شـوق ارزو دیدار

کجاست عید به غـربت غـریب را ای یار

مبارک اسـت عقاید به صوب مـذهب و دین

به شرط اینکه توانی بود ترا یک بار

یکی به کعبه تـنعم طواف را پنداشت

دگر گرسنه و بی خانه و بدون نهار

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/12/16
آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند
تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره‌خورده در دلم
آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست

" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید

دگر به منطق منسوخ مرگ می‌خندم
مگر به شیوه‌ی دیگر مرا مجاب کنید

در انجماد سکون، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفس‌های عشق آب کنید

مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره‌ی فریاد خود مذاب کنید

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید


ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم، خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت

در زدم، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم، دفترم آتش گرفت




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/12/16

یادمه بچه بودیم تو گذشته‌های دور


اون زمان که قلب ما پر بود از شادی و شور


روزی که تورو دیدم موهات رو بافته بودی


با گل سپید یاس گلوبند ساخته بودی

بعد از اون روز قشنگ از خدا راضی شدم


از دم صبح تا غروب با تو همبازی شدم


چه روزهای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت


تا یه چشم به هم زدیم روز و هفته‌ها گذشت

یادمه روی درخت دو تا دل کنده بودیم


سال بعد از اون کوچه ما دیگه رفته بودیم


شاید اون دلها دیگه خشکیده رو ساقه‌ها


شاید هم بزرگ شده زیر بال شاخه‌ها

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/12/16

 

رفتی تو و جای تو را از یاد تو آکنده ام

تصویر زیبای تو را بر سنگ و صخره کنده ام

 انگار که روح فرهاد

ز بیداد

سر داده ناله بر باد

شیرین من کجایی

از بیستون می آید صدایی

امان از این جدایی.... شیرین من کجایی

فرهادم و فریاد من تا آسمانها می رود

همراه یادت یاد من تا بی زمانها می رود

امان از این جدایی

شیرین من کجایی

ای هر ستون از بیستون با نقش تو آذین شده

ای کام بخت تیره گون با نام تو شیرین شده

با شوق دیدن تو سرتا به پا نگاهم

تا نقش خود ببینی در چشم بی گناهم

می گیرمت هر شب خبر .... شیرین من کجایی

می پرسمت از هر سحر.......شیرین من کجایی

گویی هنوز هم تیشه ام با صخره دارد گفتگو

تا که بگیرد  بیستون از خون سرخم آبرو

از بیستون می آید شبانه شبانه

عشقی که می  سراید با گریه این ترانه

هر سو نسیمی می وزد

ویران تر از ویران منم

هر سایه این جا می خزد

چون روح سرگردان منم

 امان از این جدایی

شیرین من کجایی



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/11/4

هدیه می دهم

من تورا به کسی هدیه می دهم ، که از من عاشق تر باشد و از من
برای تو مهربان تر ...
من تورا به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از هزار فرسنگ
راه دور ، در خشم ، در مهربانی...
در دلتنگی ...
در هزار همهمه دنیا ...
یکه و تنها بشناسد...
من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم ، که راز آفتاب گردان
و تمام سخاوتهای عاشقانه این گل معصوم را بداند ، و ترنم دلپذیر هر آهنگ
هر نجوای کوچک ، برایش یک خاطره مشترک باشد...
او باید از رنگین کمان چشمان تو ، تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است ، یا آن دلی که من برایش
می میرم ، سرد و بارانی است ...
ای بهانه زنده بودنم ، تورا سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم ، که قلبش بعد از دو بار دیدن تو ، باز هم به دیوانگی و بی پروائی اولین نگاه من بتپد
همانطور عاشق ...
همانطور مبهوت وقار و جمال بی مثالت ...
آیا کسی پیدا خواهد شد ؟ از من عاشق تر و از من مهربانتر برای تو ؟
تورا سخاوتمندانه ، به خود خواهم بخشید ...
تو را فقط و فقط به خودم می سپارم...
تو را فقط به قلب عاشقم هدیه خواهم داد ...
تقدیم به عزیزی که همیشه در یادم می ماند...
هرگاه نفس کشیدن را فراموش کردم اورا فراموش خواهم کرد...
نه....نه....حتی اگه نفس کشیدنم از یادم برود او را که از نفسمم برای من عزیز تر هست یادم نمی رود...



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/5/13

کنون رزم جومونگ و رستم شنو
دگر ها شنیدستی این هم شنو:

به رستم چنین گفت جومونگ پاک
ندارم ز امثال تو هیچ باک

که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/5/13
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم.
همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
وسط صفحه دسکتاپ، ROOM یاد تو درخشید
DING صد پنجره پیچید
شکلکی زرد، بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم.
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
ادامه مطلب...

از آلبوم کویر خاطرات ( با صدای حسین کشتکار بوشهری ) 

 

 Download 

 

 

این هم از متن آهنگ : 

منم سرگشته‌ی حیرانت ای
دوست           کنم یک باره جان قربانت ای دوست

 تنـــی
نـــاسـاز  شـوق وصـل کـویت           دهم سر بر سـر پیمانت
ای دوست

دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده            میـــان
شعـــله هـــا کـاشانه کـرده

دلـــی دارم که از شــــوق
وصـــالـت           وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده

مـــن
آن آواره‌ی بشــکسـته حــالـم            ز
هجـــرانت بـــتـــــا رو  بـــــر زوالـم

منــم
آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا            پریشــان
گشته شد یکبـــاره حـالم

سـحـر ســـر بـــر
سـرسجاده کردم            دعــــایی
بهــــر آن دلـداده کـــــردم

زحسرت ساغر چشمانم‌ای دوست
           لبـــانت
یکســـره از بــــاده کــــردم

دلا تــا کـــی اسیـــر
یـــاد یـــــــاری            ز
هجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری

بگــو تـــاکــی ز شــوق
روی لیـــلی            چـــو مجنـــون
پـــریشــان روزگـاری

پـــریشـــانم پــریشـــان
روزگــــــارم            مــن آن ســرگشته ی هجــر نگارم

کنــــون
عمـــریست بـا امید وصـلت            درون سینـــه
آســـــایــش نــــدارم

ز هجـــرت روز و شـب
فــریـــاد دارم            ز بیدادت دلـــی
نـــــاشــــــاد دارم

درون کوهــســـار سیـنـه ی خــــود            هـــزاران
کشـــته چـون فـرهاد دارم

چـــــرا ای نــــازنیــنم
بـــی وفـــایی           دمـــا دم بــــا دل مـــن در
جفــایـی

چــــرا آشـفــته کــــردی
روزگــــــارم           عـــزیــزم دارد این دل
هـــم خدایی



حالمان بد نیست غم کم
می خوریم           کم که نه! هر روز کم کم میخوریم

آب می خواهم، سرابم می
دهند               عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمیدانم کجا رفتم به
خواب                 از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟

  خنجری بر قلب بیمارم
زدند                       بی گناهی بودم و دارم زدند

 دشنه ای نامرد بر پشتم
نشست               از غم نامردمی پشتم شکست

 سنگ را بستند و سگ آزاد
شد                 یک شبه بیداد آمد داد شد

 عشق آخر تیشه زد بر ریشه
ام                 تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/8/26
 بی تو اما  عشق بی معناست ، می دانی ؟
دست هایم تا ابد تنهاست ، می دانی ؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟
تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم
شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی ؟
هرچه می خواهیم ، آری ، از همین امروز
از همین امروز ، مال ماست ، می دانی ؟
گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم
روح تو ، هم ، سایه دریاست می دانی ؟
دوستت دارم» ، همین ، این راز پنهانی
از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی ؟
عشق من ، بی هیچ تردیدی ، بمان با من
عشق یک مفهوم بی « اما » ست ، می دانی ؟


<      1   2   3      >
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 101
کل بازدیدها: 924016

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]