سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان، حکایت - دریچه ای متفاوت در دنیای وب
...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/3/11
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
  نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. 
  بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. 
  مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
 
 موعد عروسی فرا رسید. 
  زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.
  همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
  20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، 
  مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود..
  همه تعجب کردند. 
  مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم." 


نوشته شده در تاریخ شنبه 88/3/2

این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصی
دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی
خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن
مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.




دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!

چه اتفاقی افتاده؟
در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!!
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.
متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شدیدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم، اگر سعی کنی



<      1   2      
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 82
بازدید دیروز: 94
کل بازدیدها: 925196

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]