چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

تو مي آيي ، اين را نسيم سر گلدسته سرو فرياد زده است و شكوفه ها باور كرده اند .
هر صبح قناري دلتنگيم بر شاخه نياز مي نشيند و براي استقبال از تو سرود آماده مي كند .
هر غروب گلهاي نرگس بر رشته هاي چادر مادرت بوسه مي زنند تا فرزندش زودتر بازآيد .
باور كن تمام باغ تو را مي خواند .
ديگر بي تو عطر سيب هم چنگي به دل نمي زند .
تو مي آيي از پشت زمان ها ، از لابلاي قرون ، از سابقه تاريخ ،
از كنار بركه آرزوها تنهاي تنها و سوار بر اسبي به رنگ شكوفه ها .
مي گويند وقتي كه بيايي بهار به شوقت مي ماند و نوبت به فصل ديگر نمي رسد.
خورشيد از آسمان پايين مي آيد و گل ميخ آستانه خانه ات مي شود .
تو مي آيي و به همراهت سبزينه ايمان مي آوري .
بر منبر گل هاي اميد مي ايستي و خطبه طراوت مي خواني .
آن روز متن سخنان تو را بر برگهاي گل آفتابگردان مي نويسند و چلچله ها با الهام از آن نغمه خواني مي كنند.
آن طرف تر خارهاي ستم از رعد فريادت آتش مي گيرند .
تو مي آيي،آخر تو از نسل آمدني ، از نسل بشارت
از نسل جاء الحق و زهق الباطل .
همزمان با آمدنت هزاران پرنده از قفس مي پرند و آسمان در بيشماري پروازها مشبك مي شود
و من تا آن روز شعر انتظار را مي سرايم .


همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي


چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي

منبع : صميما نه ها